- حذف کردن (رَ تَ)
افکندن. انداختن. اسقاط. بینداختن. بیفکندن. ساقط کردن
معنی حذف کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- حذف کردن
ستردن راننیدن
- حذف کردن
زدودن
- حذف کردن
خط زدن، پاک کردن، از قلم انداختن، قلم گرفتن، کنارگذاشتن، کنار زدن، ساقط کردن، انداختن
- حذف کردن
يزيل
- حذف کردن
Delete, Eliminate, Erase, Excise, Gut, Omit, Prune, Remove, Backspace
- حذف کردن
supprimer, éliminer, effacer, exciser, éviscérer, omettre, élaguer
- حذف کردن
למחוק , לחסל , למחוק , להסיר , להוציא את מעיו , להשמיט , לגזום , להסיר
- حذف کردن
excluir, eliminar, apagar, excisar, eviscerar, omitir, podar, remover
- حذف کردن
ลบ , กำจัด , ตัดออก , ผ่า , ละเลย , ตัดแต่ง
- حذف کردن
удалять , устранить , стирать , вырезать , выпотрошить , опустить , обрезать , удалять
- حذف کردن
löschen, eliminieren, herausschneiden, ausweiden, auslassen, zurückschneiden, entfernen
- حذف کردن
видаляти , усунути , стерти , вирізати , випотрошити , опустити , обрізати
- حذف کردن
usuwać, eliminować, wymazać, wycinać, wypatroszyć, pominąć, przycinać
- حذف کردن
menghapus, mengeliminasi, menghilangkan, mengeluarkan isi, memangkas
- حذف کردن
删除 , 消除 , 切除 , 剖开 , 忽略 , 修剪 , 移除
- حذف کردن
हटाना , समाप्त करना , मिटाना , निकालना , आंत निकालना , छोड़ना , छाँटना
- حذف کردن
eliminar, borrar, extirpar, destripar, omitir, podar
- حذف کردن
eliminare, cancellare, asportare, sventrare, omettere, potare, rimuovere
- حذف کردن
verwijderen, elimineren, wissen, uitsnijden, omzetten, snoeien
- حذف کردن
حذف کرنا , ختم کرنا , مٹانا , نکالنا , انتھار کرنا , حذف کرنا , تراشنا , حذف کرنا
- حذف کردن
মুছে ফেলা , অপসারণ করা , অপসারণ করা , পেট ফাটানো , বাদ দেওয়া , ছাঁটানো
- حذف کردن
kufuta, kuondoa, kuchuna, kupuuza, kukata
- حذف کردن
silmek, ortadan kaldırmak, çıkarmak, içini çıkarmak, hariç tutmak, budamak, kaldırmak
- حذف کردن
삭제하다 , 제거하다 , 지우다 , 내장 제거하다 , 생략하다 , 가지치기하다
- حذف کردن
削除する , 除去する , 消す , 切除する , 腹を裂く , 省略する , 刈り込む
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دی دَ)
لغت نامه دهخدا
برحذر بودن. احتیاط کردن. پرهیز کردن:
دو روز حذر کردن از مرگ روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست.
بندار رازی.
ولیکن چو گردنده گردنده بود
حذر کردن و درد خوردن چه سود.
فردوسی.
چون کس بروزه در تو نیارد نگاه کرد
از روزه چون حذر نکنی ای سپیدکار؟
فرخی.
چو رسم جهان جهان را ببینی
حذر کن ز بدهاش گر پیش بینی.
ناصرخسرو.
سوراخ شده ست سد یأجوج
یک چند حذر کن ای برادر.
ناصرخسرو.
تو ز غوغای عامه یک چندی
خویشتن را حذر کن و مشتاب.
ناصرخسرو.
عیسی را علیه السلام گفتند: ترا این ادب که آموخت ؟ گفت هیچکس. همی هرچه از دیگری زشت دیدم از آن حذر کردم. (کیمیای سعادت).
در سهم و جنگ داند رفتن همی چو تیر
وز بد چو تیغ کرد نداند همی حذر.
مسعودسعد (دیوان چ نوریان ص 296).
من و تو، جز من و تو کیست اینجا
حذر کردن نگوئی چیست اینجا.
نظامی.
چون هرچه که آن پیش من آید ز تو آید
از آتش سوزنده حذر می نتوان کرد.
عطار.
بگریخته نفس تو از یار ز نامردی
چون بار گران دیده از خلق حذر کرده.
عطار.
حذر کن ز پیکار کمتر کسی
که از قطره سیلاب دیدم بسی.
سعدی (بوستان).
حذر کن ز نادان ده مرده گوی
چو دانا یکی گوی و پرورده گوی.
سعدی (بوستان).
حذر کن ز دود درونهای ریش
که ریش درون عاقبت سر کند.
سعدی (گلستان).
حذر کن زآنچه دشمن گوید آن کن
که بر زانو زنی دست تغابن.
سعدی (گلستان).
چو تیر انداختی بر روی دشمن
حذر کن کاندر آماجش نشستی.
سعدی (گلستان).
روزگارم بشد بنادانی
من نکردم شما حذر بکنید.
سعدی (گلستان).
گویند از او حذر کن و راه گریز گیر
گویم کجا روم که ندارم گریزگاه.
سعدی.
عجب که در عسل از زهر میکند پرهیز
حذرنمیکند از تیر آه زهرآلود.
سعدی.
ز چشم مست تو واجب کند که هشیاران
حذر کنند ولی تاختن نهان آری.
سعدی
دو روز حذر کردن از مرگ روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست.
بندار رازی.
ولیکن چو گردنده گردنده بود
حذر کردن و درد خوردن چه سود.
فردوسی.
چون کس بروزه در تو نیارد نگاه کرد
از روزه چون حذر نکنی ای سپیدکار؟
فرخی.
چو رسم جهان جهان را ببینی
حذر کن ز بدهاش گر پیش بینی.
ناصرخسرو.
سوراخ شده ست سد یأجوج
یک چند حذر کن ای برادر.
ناصرخسرو.
تو ز غوغای عامه یک چندی
خویشتن را حذر کن و مشتاب.
ناصرخسرو.
عیسی را علیه السلام گفتند: ترا این ادب که آموخت ؟ گفت هیچکس. همی هرچه از دیگری زشت دیدم از آن حذر کردم. (کیمیای سعادت).
در سهم و جنگ داند رفتن همی چو تیر
وز بد چو تیغ کرد نداند همی حذر.
مسعودسعد (دیوان چ نوریان ص 296).
من و تو، جز من و تو کیست اینجا
حذر کردن نگوئی چیست اینجا.
نظامی.
چون هرچه که آن پیش من آید ز تو آید
از آتش سوزنده حذر می نتوان کرد.
عطار.
بگریخته نفس تو از یار ز نامردی
چون بار گران دیده از خلق حذر کرده.
عطار.
حذر کن ز پیکار کمتر کسی
که از قطره سیلاب دیدم بسی.
سعدی (بوستان).
حذر کن ز نادان ده مرده گوی
چو دانا یکی گوی و پرورده گوی.
سعدی (بوستان).
حذر کن ز دود درونهای ریش
که ریش درون عاقبت سر کند.
سعدی (گلستان).
حذر کن زآنچه دشمن گوید آن کن
که بر زانو زنی دست تغابن.
سعدی (گلستان).
چو تیر انداختی بر روی دشمن
حذر کن کاندر آماجش نشستی.
سعدی (گلستان).
روزگارم بشد بنادانی
من نکردم شما حذر بکنید.
سعدی (گلستان).
گویند از او حذر کن و راه گریز گیر
گویم کجا روم که ندارم گریزگاه.
سعدی.
عجب که در عسل از زهر میکند پرهیز
حذرنمیکند از تیر آه زهرآلود.
سعدی.
ز چشم مست تو واجب کند که هشیاران
حذر کنند ولی تاختن نهان آری.
سعدی
پرهیز کردن، اجتناب کردن، دوری گزیدن، احتراز کردن، دوری کردن